مشاهیر رشت
* ابراهیم پورداوود
ابراهیم پورداود (زادهٔ ۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت - مرگ ۲۶ آبان ۱۳۴۷، تهران) ایرانشناس معاصر، نخستین مترجم فارسی اوستا
و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران.
نام پدرش داود بود و در ۲۰ بهمن ۱۲۶۴ (۲۸ جمادیالاولی ۱۳۰۳) در رشت، در محلهٔ سبزهمیدان در خانوادهای ملاّک و بازرگان به
دنیا آمد. در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت که محل آن اکنون آرامگاه پدر و برادران و خود اوست. سپس تحصیلات
مقدماتی فارسی و عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت به مدیریت سید عبدالرحیم خلخالی انجام داد. زمانی که در مدرسهٔ
حاجیمیرزاحسن در سلک طلاب درس میآموخت، به مرثیهگویی پرداخت و دوستانش به وی تخلص «لسان» دادند. در ۱۲۸۴ش، در ۲۰سالگی
به همراه برادر و استادش عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت و از محضر محمدحسینخان سلطانالفلاسفه بهره برد.
در جمادیالاولی ۱۳۳۲ با یاری محمد قزوینی نشریه ایرانشهر را منتشر ساخت که در شعبان همان سال ، پس از نشر سه شماره آن و
آغاز جنگ جهانی اول، تعطیل شد. شش ماه اول از دوره جنگ را در پاریس به سر برد ولی بر اثر شور جوانی و میهندوستی و تبلیغات
آلمانیها، بر آن شد که پاریس را ترک کند. در ۱۳۳۳ به بغداد رفت و در ۲۹ رمضان همان سال تا ۲۹ جمادی الاولی سال بعد به
یاری محمدعلی جمالزاده روزنامه رستخیز را منتشر کرد. با پیشروی انگلیسیها و تسخیر کوتالعماره، پورداود راهی کرمانشاه شد و چند ماهی
آنجا ماند؛ و چون آن شهر به دست روسها افتاد، شبانه به قصر شیرین رفت و به بغداد بازگشت و در آن هنگام ترکان عثمانی از انتشار
رستخیز جلوگیری کردند. ناگزیر وی از آنجا به حلب و سپس به استانبول رفت و چون در آنجا از خروج او ممانعت کردند بعد از مدتی به
قصد اقامت در سویس، از راه بالکان به برلین رفت . آلمانیها نیز از خروج وی از کشورشان ممانعت کردند و او تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در آنجا ماند.
در سال ۱۲۹۵ در دانشگاه برلین، و سپس در دانشکدهٔ ارلانگن به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت. در آنجا با سید حسن
تقیزاده آشنا شد و در نشر مجلهٔ کاوه با او همکاری کرد. همکاری با تقیزاده و نیز با محمد قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی
از جمله یوزف مارکوارت تأثیری ژرف بر اندیشهٔ او نهاد و او را بیش از پیش به تحصیل و تحقیق دربارهٔ ایران باستان علاقهمند ساخت.
در شهریور ۱۲۹۹ با دختر یک دندانپزشک آلمانی ازدواج کرد و در تیرماه ۱۳۰۱ یگانه فرزندش پوراندخت به دنیا آمد. پورداود
در ۱۳۰۳ به همراه خانواده به ایران بازگشت. در مهر ۱۳۰۴ به دنبال دعوت پارسیان هند به هندوستان رفت و دو سال ونیم در آنجا
ماند و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی دربارهٔ تمدن ایران باستان از جمله شرح آتش
بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ، و ایران قدیم و نو ایراد کرد.
در ۱۳۱۱ به دنبال درخواست رابیندرانات تاگور از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران باستان به هند رفت و در دانشگاه
ویسوبهارتی به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۲ در هفتمین کنگرهٔ شرقی هند در گروه اوستاشناسی عضویت یافت و ریاست شعبهٔ عربی
پارسی را نیز به عهده داشت و خطابهای با عنوان «مراجعاتی چند دربارهٔ بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد.
زردشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا که به آن یزشن میگویند و بجز زردشتیان
فرد دیگری را به آن مراسم راه نمیدهند، از پورداود دعوت کردند و او پس از خاورشناس آمریکایی، جکسن؛ خاورشناس آلمانی
هاوگ، و بانوی خاورشناس فرانسوی منان، چهارمین غیر زردشتی بود که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت میشد.
در ۱۳۱۲ از بمبئی به آلمان رفت و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت. سرانجام در ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و در دانشکدهٔ
حقوق و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۷ عضو پیوسته فرهنگستان ایران شد. به مناسبت شصتمین سال
تولد پورداود، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و
شخصیتهای کشور برپا گردید و به همین مناسبت در شانزدهم مهر ۱۳۲۵ یادنامهای در دو مجلّد تدوین و طبع شد، یکی به فارسی
با مقالهای مفصل از محمد معین درباره پورداود و دیگری حاوی مقالات خاورشناسان به زبانهای بیگانه.
پورداود به سبب مقام بلند علمی به عنوان نمایندهٔ دانشگاه تهران به بسیاری از کنگرههای فرهنگی و ادبی دعوت میشد و از اعضای اصلی
بسیاری از انجمنها و مؤسسههای ادبی و فرهنگی بود و به احترام وی محافل بزرگداشت بسیاری برگزار میشد. وی مدت ۴ سال ریاست
انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان را برعهده داشت و از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران و نیز از اعضای هیئت امنای کتابخانهٔ بزرگ
پهلوی بود. در ۶ مهر ۱۳۲۴ پورداود انجمن ایرانشناسی را دایر کرد که تنها انجمن غیردولتی آن زمان بود. در ۱۳۳۹ به عنوان رئیس
هیئت نمایندگی ایران به همراه استادانی چون سعید نفیسی، محمد معین و مجتبیٰ مینوی در بیست و پنجمین کنگرهٔ خاورشناسان
که در مسکو تشکیل شده بود شرکت جُست و از آنجا به فنلاند، سوئد و هلند سفر کرد.
خاکسپاری استاد پورداوود
پورداود در ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و در ۱۳۴۶ عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد. از زمان بازنشستگی به بعد، اوقات خود را به مطالعه و پژوهش گذراند و کمتر در مجامع دیده شد و سرانجام در بامداد ۲۶ آبان ۱۳۴۷ درگذشت و با تشریفات بسیار در رشت، در آرامگاه خانوادگی خود به خاک سپرده شد. پس از درگذشت وی مجالس بزرگداشت و یادبود بسیاری در کشورهای آلمان، هند، پاکستان، فرانسه و در شهرهای مختلف ایران از جمله در تهران، رشت، شیراز، اصفهان و کرمان برگذار شد و بزرگان علم و ادب از دانش، بزرگواری، خدمات علمی و تلاشهای این دانشمند در شناساندن فرهنگ ایران باستان تجلیل کردند.
* پروفسور مجید سمیعی
مجید سمیعی (زاده ۲۹ خرداد ۱۳۱۶ در رشت) پزشک و جراح مغز و اعصاب سرشناس ایرانی است. او در حال حاضر ریاست فدراسیون جهانی انجمن جراحان اعصاب و ریاست بیمارستان علوم عصبی هانوفر در آلمان را بر عهده دارد.
وی در زمینهٔ تورم مغز و ترمیم و بازسازی جراحی دستگاه عصبی محیطی مطالعات مهمی انجام دادهاست. ایشان بیشترین اعمال جراحی
روی تومورهای موسوم به «نورینوم آکوستیک» انجام دادهاست و در این زمینه بیشترین گزارشها متعلق به ایشان میباشد. ایشان در دهه ۱۹۹۰ اقدام
به تاسیس یک مرکز بینالمللی علوم اعصاب (به انگلیسی: Internashnal Neuroscience Institute) که به اختصار INI شناخته میشود،
نمود. بنای این مرکز برگزفته از شکل مغز میباشد. این مرکز در شهر هانوفر آلمان واقع است و ریاست آن را پروفسور بر عهده دارد. پروفسور
سمیعی شاگردان زیادی تربیت کردهاست که در کشورهای مختلف جهان به فعالیت در زمینه جراحی مغز و اعصاب مشغول هستند و هر ساله کنفرانسی
را به افتخار ایشان در یکی از کشورها برگزار میکنند. ایشان در حال حاضر نیز بسیار فعال بوده، عملهای جراحی سنگین در قاعده مغز را با مهارتی
بی نظیر انجام میدهد و در اغلب کنگرههای مهم جراحی مغز و اعصاب جهان بعنوان سخنران مدعو شرکت میکند. پروفسور سمیعی به کشور
خود ایران عشق میورزد و تلاش زیادی برای ارتقای جراحی مغز و اعصاب ایران انجام میدهد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت به پایان رسانید و سپس عازم آلمان گردید. رشتههای زیستشناسی و پزشکی را در دانشگاه
ماینتس به پایان رسانید و سپس دورهٔ تخصص جراحی مغز و اعصاب را زیر نظر پروفسور کورت شورمن شروع کرد و در سال ۱۳۴۹ به
اخذ درجهٔ تخصص در این رشته نایل آمد.وی کار علمی را با سمت استادیاری و معاونت بیمارستان جراحی مغز و اعصاب آغاز کرد. پس
از چندی سرپرستی بخش جراحی مغز و اعصاب اطفال را به عهده گرفت. در سال ۱۳۵۱ به اخذ درجهٔ پروفسوری جراحی مغز و اعصاب
از دانشگاه ماینتس نایل گردید.در سال ۱۳۵۰ اولین دوره از دوران آموزشی جراحی میکروسکوپی را آغاز کرد و در سال ۱۳۵۶ نخستین
آزمایشگاه تمرین جراحی میکروسکوپی آلمان را با کمک بنیاد فولکس واگن تأسیس نمود.در سال ۱۳۵۶، ریاست بیمارستان جراحی مغز
و اعصاب را در شهر هانوفر به عهده گرفت در همین سال، کرسی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه لیدن هلند به وی اعطا شد و در سال
۱۳۶۶ دانشگاه ماینتس تصدی کرسی جراحی مغز و اعصاب را به وی پیشنهاد کرد. در سال ۱۳۶۷ با قبول تصدی کرسی جراحی مغز و
اعصاب در دانشگاه هانوفر به کار پرداخت. از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۱ ریاست انجمن بینالمللی قاعدهٔ جمجمه را به عهده داشت و در سال
۱۳۷۱ به ریاست فدراسیون جهانی انجمنهای قاعدهٔ جمجمه انتخاب شد.
برای تجلیل از مقام علمی و تجربیات ارزنده وی و همچنین گامهای بلندی که در پیشرفت جراحی مغز و اعصاب برداشتهاست، رییس
جمهوری آلمان غربی در سال۱۳۶۷ نشان خدمت درجه ۱ دولت آلمان را به او اهدا کرد. در همین سال جایزهٔ علمی ایالت نیدرزاکسن آلمان،
به پاس فعالیتهای پر ارزش وی در راه پیشرفت جراحی مغز و اعصاب به نامبرده اهدا شد.
مقالات: بیش از ۲۰۰ مقالهٔ علمی در خصوص دستگاه عصبی مرکزی و محیطی. کتابها: برش نگاری پنوموآنسفال ـ جنبههای نوین اعصاب محیطی ـ اعصاب جمجمهای ـ ضربههای وارد بر قاعدهٔ جمجمه ـ جراحی در ساقه مغز و بطن سوم و اطراف آن دو ـ جراحی قاعدهٔ مغز ـ ضایعات اعصاب محیطی ـ جراحی منطقهٔ زین ترکی و سینوسهای پیرامون بینی جراحی مننژیم قاعدهٔ مغز ـ جراحی کلیوس ـ روشهای نوین بازسازی استخوان ـ دوخت عروق و اعصاب و نیز پیوند در جراحی پلاستیک و جراحی ترمیمی ـ جراحی قاعدهٔ مغز ـ اطلس جراحی قاعدهٔ جمجمه
و آخرین اثر(۲۰۰۸-۲۰۰۹): Samiis's Essentials in Neurosurgery که توسط انتشارات اسپرینگر منتشر شده است.
* پروفسور حسن اکبرزاده
حسن اکبرزاده در رشت متولد شد . وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و متوسطه را در تهران و در دبیرستان البرز به پایان رسانید
، آن گاه به دانشکده علوم دانشگاه تهران راه یافت و در سال ۱۳۲۹ موفق به دریافت رتبه اول لیسانس ریاضی شد و مدال درجه یک علمی
را اخذ کرد . برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و پس از گذراندن ریاضیات عمومی ، مکانیک استدلالی ، حساب جامعه و فاصله و هندسه
عالی ، از دانشگاه سوربنمدرک لیسانس دریافت کرد . سال بعد با دریافت گواهینامه ارشد آنالیز عالی ، رساله دکترای دومی خود را در
علوم ریاضی از سر گرفت و در سال ۱۹۶۱ میلادی موفق به دریافت دکترا از این دانشگاه شد . پایان نامه دکترای او در هشتاد صفحه در
مجله دانشسرای عالی فرانسه منتشر گردید .
دکتراکبر زاده پس از مدرک فوق لیسانس ریاضی در فرانسه ، یک سال به مطالعه فیزیک و آثار انیشتین پرداخت و چهل سال بعد
توانست مسأله ای که ذهنش را به خود مشغول کرده بود ، حل کند . به نوعی از فضاهای دقیق تر و روشن تر از فضاهای ریمان
Riemann دست یافت که در رشته فیزیک نظری مورد استعمال فراوانی دارد . در سپتامبر ۱۹۹۲ میلادی ، از سوی مرکز تحقیقات
علمی فرانسه ، مدال درجه یک علمی را دریافت کرد . استاد از ماه اکتبر ۱۹۵۷ تاکنون با سمت های مأمور ، استاد و رئیس تحقیقات
در استخدام رسمی مرکز دولتی تحقیقات علمی فرانسه، لابراتوار کلژ دوفرانس پاریس می باشد . همچنین مسئولیت هایی افتخاری نیز
برعهده داشتند از جمله : نظر دهنده رسمی مجله معروف ریاضی آمریکا به نام « ماتماتیکال رویو » و نیز مشاور آکادمی علوم پاریس
( رشته مهندسی دیفرانسیل ) و عضو ریاضی دان های پاریس و آمریکا بودند دکتر اکبرزاده دعوت های بسیاری از سوی دانشگاه های
معتبر دنیا داشتند که : دعوت از طرف دانشگاه های پلی تکنیک اشتچین ، کراکف ، لوبلین ( لهستان ) سال ۱۹۷۸ ، دانشگاه کاتولیک
لوون در بلژیک ماه مه ۱۹۸۰ ، دعوت به عنوان سخنران از سویکنگره ریاضی دان های بین المللی ورشو در پلی تکنیک اشتچین سال
۱۹۸۲ ، دعوت به عنوان سخنران از طرف کنگره هندسه دیفرانسیل در دانشگاه دبرسن مجارستان اوت ۱۹۸۴ ، دعوت به عنوان سخنران
در بیستمین کنفرانس ریاضی کشور دانشگاه تهران ، فروردین ۱۳۶۹ و دعوت از سوی ده ها دانشگاه معروف که ذکرش به درازا می انجامد .
استاد درباره شرایطش در دوران تحصیل می گوید : فوق لیسانس را در فرانسه در عرض دو سال گرفتم . مادر و پدرم ثروتمند نبودند .
مادرم هر سه ماه ، چهارماه ، سه هزار تومان به حسابم می ریخت . هفت سال غذای دانشجویی خوردم و جزو الطاف خداوندی است که
بدن من سالم مانده است . مادرم مجبور بود برنج بفروشد و خرج مرا بدهد .
حسن اکبرزاده می گوید : « کارتن ـ بزرگترین ریاضی دان جهان در قرن گذشته ، استاد ریاضی من بود » ودر جای دیگر می افزاید
« گرفتاری های ما در ایران علمی نیست ، بلکه فرهنگی است . مسأله دانشگاه ها مسأله جدی است . ما در ایران ثروت نفتی و مالی
داریم اما ثروت نیروی انسانی والا نداریم . مسأله اساسی این است که آیا ما به میزان کافی در دانشگاه ها نیروی انسانی والا داریم ؟
آن چه از سخنان استاد بر می آید آشکار می کند که دغدغه اساسی ایشان مسأله پرورش دانشجویانی اند که فردای ایران زمین در
دستان توانمند آنان نهاده می شود .
از وی بیش از چهل و هفت کتاب ، مقاله و پژوهش در اروپا و آمریکا به چاپ رسیده است . وی در مورد آخرین مقاله تحقیقاتی خود
اظهار داشت که مقاله ای با عنوان « عمومیتی از فضاهای انیشتین » به رشته نگارش کشیده شد که در آن هندسه مربوط به معادلات
انیشتین و ماکسول را پیدا کرده و آن معادلات را از نقطه نظر هندسی که از زمان انیشتین ، هیلبرت و دیگران ، حل نشده باقی مانده بود
، حل کرد که در مجله Journal international of Geometory and physics چاپ شد .
آخرین کار استاد کتاب آموزش خواص کلی هندسه فینسلر North-Holland است که دو سال در فوریه ۲۰۰۶ تدوین و چاپ شد
و شامل تحقیقات منتخب بیست سال اخیر ایشان است
محمّد معین (۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ در رشت - ۱۳ تیر ۱۳۵۰) استاد زبان فارسی و پدیدآورندهٔ فرهنگ معین.
محمد معین در روز ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ در رشت به دنیا آمد. پدرش شیخ ابوالقاسم از روحانیان شهر بود. بر طبق صفحهٔ اول دستخطی که
وی دربارهٔ زندگی خود نوشته، تاریخ تولد وی ۱۷ رجب سال ۱۳۳۲ (قمری) برابر با ۲۱ جوزای سال ۱۲۹۳ است. در متن دانشنامهٔ دکتری
سال تولَد وی ۱۲۹۱ ذکر شده است. ولی در نوشتهٔ قابشدهای که در خانهٔ وی و در اتاق کارش به دیوار آویخته است تاریخ تولد او
دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ نوشته شده است .او که اولین فرزند خانواده بود، در سن شش سالگی مادرش را از دست داد و پنج روز بعد از
فوت مادر، پدرش نیز درگذشت. جد پدری او شیخ محمدتقی معینالعلما که در سلک علمای روحانی بود، به تربیت وی همت گذاشت.
محمد معین ترقیات علمی و معنوی خود را مدیون او میدانست. جد مادری او شیخ محمد سعیر نیز از علما و مدرسان علوم قدیمه بود.
محمد معین تحصیلات دبستانی را در دبستان اسلامی انجام داد، و دوره شش ساله ابتدایی را ظرف دو سال پایان رساند. در رشت دوره اول
متوسطه را در دبیرستان نمره ۱ (که بعدها به نام دبیرستان دولتی شاهپور خوانده شد) به اتمام رساند و دوره دوم متوسطه را در رشته ادبی در
دبیرستان دارالفنون تهران به پایان رساند. در اوان تحصیل در دبیرستان، صرف و نحو عربی و بخشی از علوم قدیمه را نزد پدربزرگش و مرحوم
سید مهدی رشتآبادی فرا گرفت. در سال ۱۳۱۰ در دانشسرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه علوم تربیتی به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۱۳ با
نوشتن پایاننامهای به زبان فرانسه در مورد شاعر فرانسوی «لوکنت دولیل» در رشته ادبیات و فلسفه به اخذ مدرک کارشناسی نایل شد.
پس از طی دوره شش ماهه دانشکده افسری احتیاط، شش ماه اول سال ۱۳۱۴ را به خدمت افسری گذرانید و در مهر ماه آن سال به دبیری
دبیرستان شاهپور اهواز منصوب شد. پس از سه ماه، ریاست دانشسرای شبانهروزی اهواز را یافت و در عین حال عضویت تحقیق اوقاف و ریاست
پیشاهنگی و تربیت بدنی استان ششم به عهده وی بود. در همین ایام به وسیله مکاتبه آموزشگاه روانشناسی بروکسل، که تحت نظر
Elmer Knowles روانشناس اداره میشد، روانشناسی عملی و دیگر شعب آن از قبیل خط شناسی، قیافه شناسی و مغزشناسی را فراگرفت.
در سال ۱۳۱۸ به تهران منتقل گردید. در حین تصدی معاونت و سپس کفالت اداره دانشسراها در وزارت فرهنگ، برای دوره دکتری
در ادبیات فارسی دردانشگاه تهران ثبت نام نمود. پس از چندی با حفظ سمت به دبیری دانشکده ادبیات منصوب گردید. در روز سه شنبه ۱۷ شهریور
سال ۱۳۲۱ از پایاننامه دکتری خود با عنوان «مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات پارسی» دفاع کرد. پایاننامه او با راهنمایی ابراهیم پورداوود با قید
«بسیار خوب» پذیرفته شد و محمد معین به عنوان نخستین فارغالتحصیل دورهٔ دکتری ادبیات فارسی در ایران شناخته شد. از آن پس به
سمت دانشیار و سپس به سمت استاد کرسی «تحقیق در متون ادبی» در دانشکده ادبیات برگزیده شد. در ۱۳۲۱ ازدواج کرد که نتیجه آن
۴ فرزند میباشد. از آغاز سال ۱۳۲۵ شمسی که چاپ لغتنامه دهخدا طبق قانون، در مجلس شورای ملی آغاز شد، دکتر معین به همکاری
علیاکبر دهخدا برگزیده شد. در دی ماه ۱۳۳۴ با موافقت علیاکبر دهخدا، سازمان لغتنامه از منزل شخصی دهخدا به مجلس شورای ملی
منتقل شد و طبق وصیت نامه دهخدا، دکتر معین به ریاست امور علمی آن سازمان منصوب گردید. در اسفند ۱۳۳۶ سازمان مذکور به دانشکده
ادبیات دانشگاه تهران انتقال یافت و طبق اساسنامه مصوب شورای دانشگاه، ریاست سازمان لغتنامه به عهده دکتر محمد معین گذاشته شد.
وی این سمت را تا آخرین روزی که دچار سکته گردید به عهده داشت.
محمد معین در ۹ آذر ۱۳۴۵ پس از بازگشت از ترکیه، در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بیهوشی موقت شد. بلافاصله به بیمارستان آریا
در تهران منتقل شد و بستری گردید. گفته میشود که در اثر اشتباه پزشک به حالت اغما فرورفت. وی را جهت معالجه بیشتر در تاریخ ۱۴ مرداد
۱۳۴۶ به کشور کانادا منتقل کردند. ولی چون بهبودی در وضعیت او مشاهده نشد، در ۱۵ آبان ۱۳۴۶ به ایران بازگردانده شد و در بیمارستان فیروز
گر بستری شد. دکتر محمد معین در روز ۱۳ تیرماه ۱۳۵۰ در همان بیمارستان درگذشت.
در مراسم درگذشت دکتر محمد معین عدهای در حدود دویست نفر شرکت داشتند که با توجه به شخصیت والای او رنجش بسیاری
از فرهنگ دوستان آن زمان ایران را بر انگیخت. ابوالقاسم انجوی شیرازی در فردای روز تشییع جنازه مقالهای انتقادی با عنوان «تهران بمیر»
در روزنامه اطلاعات انتشار داد و این تشییع جنازه را از سر گِلِه از فرهنگدوستان با تشییع جنازه مهوش مقایسه کرد
در تابستان سال ۱۳۳۳ به دعوت دانشگاه هاروارد به آمریکا رفت و از موسسات فرهنگی و فنی و هندی شرق آمریکا دیدار کرد.
پس از آن در کتابخانهها و موزههای لندن و پاریس نیز مطالعاتی بعمل آورد.
در تابستان ۱۳۳۶ جزو هیئت اعزامی دولت و دانشگاه تهران به کنگره خاورشناسی در مونیخ به اروپا رفت و مدتی در سوئیس و آلمان به
پژوهش پرداخت. در کنگره مزبور به عضویت «کمیته مجموعه کتیبههای ایرانی» (به انگلیسی: Corpus Inscription Iranicarum) و
عضویت کمیته تالیف «فرهنگ پهلوی» منصوب گردید و سخنرانی تحت عنوان «هورقلیا» به زبان فرانسه ایراد نمود که خلاصه آن در
مجموعه سخنرانیهای کنگره مزبور درج گردید. در همین کتگره دوره برهان قاطع که به تصحیح و تفسیر او رسیده بود، از طرف والتر هنینگ
و امیل بنونیست و دکتر محمد باقر (از کشور پاکستان) مورد تقدیر قرار گرفت.
در آذر ماه ۱۳۳۶ به دعوت دانشگاهها و فرهنگستانهای مسکو و لنینگراد و باکو، برای بازدید از موسسات علمی و سخنرانی در زمینه فرهنگ
و ادب ایران و رفع بعض اشکالات متون ادبی و دستور زبان فارسی به کشور اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد.
در ژانویه همان سال در «موتمر اسلامی» (به انگلیسی: Islamic colloquium)که در لاهور پاکستان منعقد گردید، شرکت کرد و در باب
«صلح در نظر جلال الدین مولوی» به انگلیسی سخنرانی کرد که در مجموعه موتمر به چاپ رسید.
در فروردین۱۳۳۷ از طرف «مرکز ملی پژوهشهای علمی» فرانسه (CNRS) برای بازدید از موسسات علمی فرانسه و ایراد سخنرانیها در
دانشگاه پاریس دعوت شد و تا آخر تابستان آن سال در فرانسه بود. در این مدت یک سلسله سخنرانی در مدرسه پژوهشهای عالی در زمینه
تصوّف ایرانی و تفاوت آن با شیخیه ایراد نمود که گزارش آن در سالنامه ۵۹-۱۹۵۸ مدرسه مزبور مندرج است. علاوه بر این سخنرانی درباره
جلالالدین محمد بلخی در دانشکده ادبیات دانشگاه سوربن ایراد نمود. در همین ایام به عضویت انجمن خاورشناسان Societe Iasiatique در
پاریس و انجمن فلسفی ارنست رنان پاریس درآمد. ضمناً چندی در کتابخانهها و موزههای بلژیک و هلند به مطالعه پرداخت. در سال
۱۳۴۲ (برابر با ۶۴-۱۹۶۳ میلادی) طبق دعوت دانشگاه پرینستون آمریکا به آن کشور رفت. آذرماه ۱۳۴۵ برای شرکت در کنفرانس فرهنگ
منطقهای، به مدت یک هفته به ترکیه عزیمت نمود.
دکتر معین در سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۳ عضو شورای عالی فرهنگ بود. در کنگرههای هزاره ابن سینا، هفتصدمین سال خواجه نصیرالدین طوسی
، آزادی فرهنگ که در تهران برگزار شد، عضویت داشت و در آنها به ایراد سخنرانی پرداخت. در سال ۱۳۳۳ برای کتاب جامع الحکمتین ناصر خسرو
که نخستین بار توسط هانری کربن (خاورشناس فرانسوی) و دکتر معین تصحیح و چاپ شده بود، از طرف فرهنگستان
Academie des Inscriptions et Belles-Lettres فرانسه، به دریافت جایزه نایل آمد.
در تابستان ۱۳۳۷ بنا به تصویب هیئت وزیران ایران، به عضویت فرهنگستان ایران انتخاب شد و این انتخاب در پاییز ۱۳۴۰ از طرف
هیئت وزیران مجدداً تایید شد. در مهرماه ۱۳۳۷ به عنوان «استاد ممتحن خارجی» دانشگاه پنجاب (پاکستان) برای مطالعه و اظهار نظر
در رسالههای دکترا آن دانشگاه برگزیده شد. از سال۱۳۲۴ با پروفسور هانری کربن در تصحیح و نقد متون فلسفی و عرفانی فارسی و عربی
همکاری داشت. در نتیجه این همکاری، یک سلسله کتب فارسی و عربی از طرف انیستیتوی ایران و فرانسه چاپ و منتشر شدهاست.
در آذرماه ۱۳۳۸ از نیما یوشیج، پیشوای شعر نو در ایران وصیت نامهای بدست آمد که در آن دکتر معین را بدون اینکه دیده باشد، به عنوان
وصی تعیین کرده بود تا اشعار وی را بررسی کند و قسمت لازم را انتشار دهد و انتخاب و طبع اشعار نیز تحت نظر وی باشد.
از تاریخ ۹ تا ۱۵ شهریور ۱۳۴۵ ریاست کمیسیون ادبیات را در کنگره جهانی ایرانشناسان عهده دار بود.
تالیفات:
۱. فرهنگ فارسی معروف به فرهنگ معین؛ دوره کامل فرهنگ فارسی، شامل لغات فارسی، لغات و ترکیبات عربی متداول در فارسی،
لغات اروپایی که به تدریج در فارسی وارد شده و اعلام اشخاص، اعلام جغرافیایی، در هفت هزار و نهصد صفحه و در شش
مجلد. تهران: انتشارات امیر کبیر،
۲. جلد اول حافظ شیرین سخن.. تهران: ۱۳۱۹.
۳. یک قطعه شعر در پارسی باستان. تهران: ۱۳۲۲.
۴. یوشت فریان و مرزبان نامه. تهران: ۱۳۲۲
۵. «علامه محمد قزوینی» در سالنامه پارس و نیز مجله فرهنگستان چاپ شد.. تهران: ۱۳۲۴.
۶. «شاهان کیانی و هخامنشی در آثار الباقیه». تهران: ۱۳۲۴.
۷. ارداویرافنامه. تهران: ۱۳۲۵.
۸. «روزشماری در ایران باستان و آثار آن در ادبیات پارسی». تهران: ۱۳۲۵.
۹. پورداوود. تهران: ۱۳۲۵.
۱۰. «مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی». تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۲۶.
۱۱. شماره هفت و هفت پیکر نظامی. تهران: انتشارات مجله پشوتن، ۱۳۲۷.
۱۲. حکمت اشراق و فرهنگ ایران. تهران: ۱۳۲۹.
۱۳. «مفرد و جمع». تهران: ۱۳۴۰.
۱۴. اسم مصدر- حاصل مصدر. تهران: امیر کبیر، ۱۳۳۱.
۱۵. امیر خسرو دهلوی. تهران: مجله مهر، ۱۳۳۱.
۱۶. «برگزیده نثر فارسی» شماره اول (دورههای سامانیان، آل بویه). تهران: ۱۳۳۲.
۱۷. آیینه سکندر. تهران: مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ۱۳۳۲.
۱۸. هورقلیا. تهران: مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران،
۱۹. لغات فارسی ابن سینا. تهران: مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ۱۳۳۳.
۲۰. «برگزیده شعر فارسی»، شماره اول (دورههای طاهریان، صفاریان، سامانیان و آل بویه). تهران: مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ۱۳۳۱.
۲۱. «نصرالدین طوسی: زبان ادبیات پارسی». تهران: مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ۱۳۲۵.
۲۲. «ستاره ناهید یا داستان خرداد و امرداد(نثر و نظم)». تهران: ۱۳۱۶.
تصحیح کتب:
۱. علم برین. دانشنامه علائی تألیف ابنسینا. تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۳۱.
۲. چهار مقاله تألیف نظامی عروضی سمرقندی، با شرح لغات و توضیح عبارات مشکل و نسخه بدلها.. تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۳۱.
۳. «مجموعه اشعار دهخدا» با مقرمه مشروح در ترجمه احوال و آثار وی.. تهران: ۱۳۳۴.
۴. ناصر خسرو. جامع الحکمتین. تهران: انیستیتوی ایران و فرانسه، ۱۳۳۲.
۵. شرح قصیده ابوالهیثم. تهران: انیستیتوی ایران و فرانسه، ۱۳۳۴.
۶. محمد حسین بن خلف تبریزی. برهان قاطع. تهران: ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۵.
۷. سدید الدین محمد عوفی. جوامع الحکایات. تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۳۵.
۸. روزبهان بقلی شیرازی. عبهر العاشقین. تهران: انیستیتو ایران و فرانسه، ۱۳۳۷.
ترجمه ها :
۱. علی الجارم و مصطفی امین. روانشناسی تربیتی ترجمه از «علم النفس و آثاره فی التربیه و التعلیم». اهواز: انتشارات ادره فرهنگ خوزستان، ۱۳۱۶.
۲. و.ب.هنینگ (W.B.Hening). کتیبههای پهلوی. تهران: مجله یغما، ۱۳۲۹.
۳. «خسرو کواتان و ریدک وی» ترجمه از پهلوی. تهران: مجله آموزش و پرورش، ۱۳۲۳.
۴. دکتر ر. گیرشمن. ایران. تهران: انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتب، ۱۳۳۶.
مقالات:
مقالات وی در موضوعات ادب، تاریخ ادیان، ایران دوره قبل از اسلام و عهد اسلامی، تاریخ ادبیات، آثار باستانی، علوم تربیتی و…؛ در مجلههای
: ایران، مهر، سخن، آموزش و پرورش، یغما، یادگار، دانش (تهران)،
اطلاعات ماهانه، اطلاعات هفتگی، فرهنگ (مشهد)، ایران لیگ (بمبئی)، روزگار نو (لندن)، اشتار (پایس)، آهنگ (دهلی)، آریانا (کابل) و
نیز در سالنامههای پاریس، ایران، جاوید، کارون(تهران) و یادنامه بیروتی (کلکته) به طبع رسیده و تعداد آنها بالغ بر۲۰۴ است.
آثار منتشر نشده:
۱. فرهنگ بزرگ فارسی شامل کلیه لغات متداول در فارسی، تاریخ استعمال کلمه در زبان فارسی، معانی حقیقی و مجازی، شواهد معانی.
۲. فرهنگ دستور زبان فارسی شامل مباحث دستوری.
۳. جلد دوم حافظ شیرین سخن.
* دکتر محمود بهزاد ، پدر زیست شناسی ایران
دکتر محمود بهزاد سال ۲۲ اسفند ۱۲۹۲ در رشت دیده به جهان گشود و در عصر روز پنجشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۶ در سن ۹۴ سالگی درگذشت.
پدرش جواهرساز بود. چون جواهرات را به سبک فرنگی می ساخت، او را مشهدی علی فرنگی ساز خطاب میکردند. تحصیلات دوره
ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند و جزء اولین دیپلمههای گیلان بود. سپس به دانشسرای عالی راه یافت و در سال۱۳۱۴ در رشته
علوم طبیعی و تربیتی فارغ التحصیل شد. پس از اتمام خدمت نظام وظیفه رهسپار کرمانشاه شد و به مدت ۵ سال در آن استان ماند و
سپس به رشت مراجعت کرد. به دلیل آشنایی کامل با زبان فرانسوی و مطالعات مداوم، کتاب «داروین چه می گوید؟» را به سال ۱۳۲۲
تالیف و کتاب «راز وراثت» اثر ژان روستان را در سال ۱۳۲۳ ترجمه کرد.
در سال ۱۳۲۴ با توجه به علاقهٔ زیادی که به زیست شیمی داشت، به موازات تدریس در دبیرستان البرز تهران در دانشکدهٔ داروسازی ثبت نام
کرد و در سال ۱۳۲۸ با اخذ مدرک دکترای داروسازی، فعالیت خود را در تهیهٔ کتاب های درسی و کمک درسی متمرکز ساخت. استاد به سه
زبان فرانسه، انگلیسی و آلمانی آشنایی دارد. در سال ۱۳۳۹ با ترجمهٔ کتاب «سرگذشت زمین» تالیف جورج گاموف وی برنده جایزه سلطنتی شد.
ترجمهٔ کتاب «روانشناسی فیزیولوژیک» که در سال ۱۳۴۸ انتشار یافت، موجب شد برای تدریس روانشناسی فیزیولوژیک به دانشگاه تهران دعوت شود.
از آن پس در دانشگاه تهران، دانشسرای عالی و مدرسه عالی دختران به تدریس زیست شناسی و روانشناسی فیزیولوژیک پرداخت. وی از سال
۱۳۳۹ به مدت ۱۵ سال در دبیرستان رازی علوم طبیعی را به زبان فرانسوی تدریس کرد.
در سال ۱۳۴۱ مامور تاسیس سازمان کتاب های درسی شد و مدت دو سال ریاست این سازمان را به عهده داشت. خدمات درخشان او در
سازمان کتاب های درسی فراموش نشدنی است؛ با تلاش او همهٔ کتاب های درسی ایران (از دورهٔ ابتدایی تا پایان دورهٔ متوسطه) تدوین و
تالیف شد و با رسم الخط واحدی به چاپ رسید. در سال ۱۳۶۰ به زادگاه خود بازگشت و همکاری خود را با انجمن داروسازان گیلان آغاز کرد
و با بیش از ۶۰ سال تدریس در زمینههای مختلف زیست شناسی، فیزیولوژی و ژنتیک به عنوان «پدر زیست شناسی نوین ایران» معروف
شد. استاد دکتر بهزاد پرکارترین نویسنده و مترجم کتاب های علمی در ایران است. تعداد تالیف ها و ترجمه های او به ۹۸ جلد کتاب میرسد
که ۶۳ کتاب را به تنهایی و ۳۵ کتاب دیگر را به یاری همکاران دانشمند خود تالیف و ترجمه کرده است. آثار او عموماً مورد استقبال و توجه
دانش پژوهان، دانشجویان و دانش آموزان قرار گرفته و برخی از تالیف ها و ترجمههای وی همانند «داروینیسم و تکامل» اکنون به چاپ دهم
رسیده است. اغلب آثار استاد بهزاد توسط ناشران معتبر همانند بنگاه ترجمه و نشر کتاب، شرکت سهامی کتاب های جیبی، امیرکبیر، خوارزمی،
نیل، کتاب فروشی مرکزی و نیز انتشارات دانشگاه ها چاپ و منتشر شده است. علاوه بر آثاری که نام برده شد و نیز کتاب هایی که با همکاری
دیگر استادان منتشر ساخته، صدها مقاله در زمینههای مختلف از وی به چاپ رسیده است. تا روزهای پایانی عمر نیز با همکاری انجمن
داروسازان، مجلهٔ «حکمت» حاوی آخرین اطلاعات پزشکی و داروسازی را در رشت منتشر میکرد. دکتر بهزاد هشتم شهریور 1386
در رشت درگذشت.
دکتر بهزاد، ساعت ۴:۳۰ عصر ۸ شهریور ۱۳۸۶ به دنبال یک بیماری چندماهه که حتی در روزهای آخر نیز او را از پا نیانداخت،
در منزل شخصی خود در رشت درگذشت.
تالیفات:
تالیفات با همکاری دیگران:
علوم سال دوم راهنمایی
علوم سال سوم راهنمایی
دوره کامل علوم طبیعی برای دبیرستان ها (۱۱ جلد)
قرن داروین (چاپ ۲)
اسرار مغز آدمی (چاپ ۲)
تن آدم (چاپ ۲)
علم وراثت
رمز تکوین
اسرار بدن زندگی ما به چه موادی بسته است
حیات و انرژی
بیوگرافی پیش از تولد (چاپ ۲)
فقط یک تریلیون
روانشناسی فیزیولوژیک (چاپ ۲)
جهان از چه ساخته شده است
سرگذشت زمین (چاپ ۴)
جهان چگونه آغاز شد
شناخت حیات
زندگی گیاهی - سرچشمهٔ زندگی (چاپ ۲)
سرگذشت زیست شناسی
زیست شناسی BSCS محدودیت های رشد (چاپ ۲)
زمین در خطر (چاپ ۳)
تکامل (سری طلایی)
گیاه شناسی (سری طلایی)
کانی های جهان (سری طلایی)
وراثت و طبیعت آدمی
پاولف
آیا به راستی مردان برتر از زنان اند؟
جهان در سراشیبی سقوط
دانشنامهٔ عمومی (جهان جانداران)
شور هستی زندگی نامه داروین
راز تندرستی
آلرژی (زیر چاپ)
آسم (زیر چاپ)
درس نامه پزشکی پیشگیری و پزشکی اجتماعی ویرایش ۱۴ (ترجمه و ویرایش)
زمینه روانشناسی هیلگارد(ویرایش ۱۴)-آخرین کار ترجمهٔ دکتر بهزاد که در اردیبهشت ۱۳۸۶ چاپ شد.
* میرزا کوچک خان جنگلی
میرزا کوچک جنگلی (۱۲۵۷ - ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجری شمسی) مبارز انقلاب مشروطه و سردار جنبش جنگل و از اولین
رهبران جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران (همچنین معروف به: جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران و جمهوری سرخ گیلان) بود.
یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهر رشت محله استادسرا در خانوادهای متوسط چشم
به جهان گشود. وی سنین اوّل عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و
تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. با این سطح تعلیم میتوانست یک امام جماعت
یا یک مجتهد از کار درآید، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.
میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگتر از خود بنام محمّدعلی و دیگری کوچکتر بنام رحیم، بود، که هر دو نفر بعد از میرزا وفات
یافتهاند. بنا به روایات او مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. طرفداران او میگویند
از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللهجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و
اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری میکرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.
میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او رهبر جنبش جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ ه.ش. شروع به مبارزه
مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند، زد. تعداد زیادی از انقلابیون
جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.
جنگلیها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام میکردند.
در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیهای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و
تأسیس حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را اعلام نمودند و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرده، که
میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویکهای روس اغتشاش
انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایت جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفت و قبل از
حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار
کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند».
در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن
در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را هرکه و هرجا بود دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی اعلام که
احسان الله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و (سید جعفر جوادزاده) سید جعفر پیشهوری معروف کمیسر داخله شد. اختلافات، بگیر
و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی
قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی
میکردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگها میرزا
با قوای خود در صومعه سرا بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.
قزاقها که بسرکردگی سردارسپه سعی به مذاکره با میرزا، قانع نمودن او که به مرکز بیاید و نیایت استقلال طلبان خود را از مرکز
شروع نماید. بنا به دلایل عدیدی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلیها بمانند دکتر
حشمت و یارانش قبلاً گول قول و فعلهای سردارسپه را خورده بودند تسلیم و به دار آویخته شده بودند.
در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمودند و بعضی از سران تسلیم
یا کشته شدند. میرزا باتّفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از
میرزا حمایت میکرد، به کوههای خلخال زدند ولی دچار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر ضربات خرد کننده سرما و برف در ۱۱
آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.
کرم نام کرد (مکری) که از خلخال عازم گیلان بود این دو انسان را در میان برفها دید و شناخت. بسیار ناراحت شد از اینکه تنها است و
یاوری که بتواند به وظائف انسانی عمل نماید، ندارد. بااینحال سعی نمود با دادن ماساژ و خوراندن سنجد آنان به حال آورد ولی بینتیجه و
بیحاصل بسرعت بسوی آبادی و خانقاه شتافت و از مردم کمک خواست. اهالی که مرید میرزا بودند بسرعت به محل رسیدند و تن یخ زده
هردو را به قریه آوردند ولی مرغ روحشان پرواز نموده بود.
خبر فوت میرزا که دوستان را متأثر و دشمنان را شاد نمود، بسرعت همه جا پیچید و از جمله بگوش محمدخان سالارشجاع برادر
امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود ، رسید. نامبرده با عدّهای تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد مانع کرد. سپس
بمنظور انتقامجوئی و کینه دیرینه که با جنگلیها داشت دستور داد یکی از طالشهای همراه وی سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند.
رضا اسکستانی مزدور او سر از تن این مبارز وطن، استقلال و آزادی جدا و تحویل خان داد. نامبرده سر را ابتدا نزد برادرش امیر مقتدر
به ماسال و سپس فاتحانه به رشت برد و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.
در کاوشی که از جیبهای میرزا نمودند تنها یک سکه نقره یک ریالی یافتند و بعد فاتحانه سر این سردار رشید را در مجاورت
سربازخانه رشت، آنجا که معروف به انبار نفت نوبل است، مدّتها در معرض تماشا مردم قرار داده. سپس خالو قربان معروف که از یاران
سابق میرزا بود و خودش را به سردار سپه فروخته و درجه سرهنگی گرفته بود، سر میرزا را به تهران و تسلیم سردارسپه نمود.
سر میرزا به دستور سردارسپه در گورستان حسن آباد دفن کردند . بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام سر میرزا را
محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و درمحلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و استعفای رضاشاه آزادیخواهان
گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت
حمل کنند ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر
دفن کردند و هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار میشود.
و بسیارانی دیگر که به زودی افزوده خواهند شد.
نظر خود را اضافه کنید.
ارسال نظر بعنوان میهمان